توسل به ائمۀ بقیع علیهم السلام
غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع !خرابههای تو، بـاغِ بهشتِ ماست، بقیع! تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی غریبی و، همه كس با تو آشناست، بقیع! اگر چه روی به كعـبـه نـماز میخوانیم تو قـبـله دلِ مایی، خـدا گـواست، بقـیع! به آن چهـار امـامـی كه در بـغـل داری برای ما حَـرَمت مثل كـربـلاست بقـیع! به یاد چهار پـسر، در كـنـار چار مزار هـنـوز نـالـۀ اُمُّ البـنـین به پـاست، بقـیع! علی نگفت، به جان علـی قـسم، تو بگو كه قـبـرِ گـمـشـدۀ فـاطمه كجاست بقیع؟ هـنـوز نـالـۀ زهـراست از مـدیـنـه بـلـند هـنـوز لـرزه بر انـدامِ مجـتبیست بقیع! قـویتـریـن سـنـدِ غـربـت عـلـی در تـو عِـذار نیـلیِ نـامـوسِ كـبـریـاست، بـقـیع |